خداوند، زن و مرد را آفرید تا با وجود تمام تفاوتهایشان در خَلق و خُلق، یکدیگر را در مسیر کمال یاری کنند. ولی همانطور که غرایز و روحیات انسان میتوانند در مسیر کمال و ترقی باشند، ممکن است در راه پستی و سقوط نیز قرار گیرند.
حس زیباییخواهی از ویژگیهای مشترک زن و مرد است که به دلیل ظرافتهای روحی زنان، در وجود آنها قویتر است. این حس با وجود روحیه جلوهگری بانوان، میتواند زمینه بروز آسیبهای اخلاقی را ایجاد نماید و زندگی خانوادگی و اجتماعی بشر را تحت تأثیر قرار دهد.
برخلاف برداشت برخی که گمان میکنند اسلام با زیبایی مخالف است و قوانین آن، انسان را محدود میکند، اسلام ضمن پذیرش و تأیید اصل زیباییخواهی، راهکارهایی را برای تقویت، اصلاح و جلوگیری از آسیبهای آن ارائه نموده است. حتی اسلام با توسعه حس زیباییخواهی انسان، از امور مادی و دنیوی به امور معنوی و اخروی، زمینه رشد انسان را فراهم نموده است. بنابراین اسلام، افزون بر تأیید حس زیباییخواهی انسان، بر توسعه مفهومی و مصداقی آن نیز کوشیده است.
برچسب : نویسنده : zeid aydin19201 بازدید : 249 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1392 ساعت: 19:37
برچسب : نویسنده : zeid aydin19201 بازدید : 228 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1392 ساعت: 18:02
السلام علیک یا امیرالمومنین السلام علیک یا وصی النبی یا علی ابن ابیطالب
عید غدیر یعنی تجلی مظلومیت سلام بر تو ای مرد مظلوم تاریخ
چشم وا کن احد آیینهء عبرت شد و رفت
دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت
آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد
با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد
داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود
چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود
داد و بیداد برادر که برادر تنهاست
جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست
یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند
همه دنبال فلانی و فلانی رفتند
همه رفتند غمی نیست علی می ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می ماند
مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده
دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده
در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند
جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند
مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون
آنچنانی که علی از احد آمد بیرون
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است
می فروشد زرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
وان یکاد از نفس فاطمه برتن دارد
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه فاطمه با رایحهء گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت: اینبار به پایان سفر می گویم
" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است
واژه در واژه شنیدند صدارا اما...
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
شهر اینبار کمر بسته به انکار علی
ریسمان هم گره انداخته در کار علی
بگذارید نگویم که احد می لرزد
در و دیوار ازین قصه به خود می لرزد
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می نویسم که "شب تار سحر می گردد"
یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد
سید حمید رضا برقعی
برچسب : نویسنده : zeid aydin19201 بازدید : 207 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1392 ساعت: 12:46